بارونک

ساخت وبلاگ
تا حالا شده توی اوج خوشی عصبی بشید؟!من میگم سگ میشم! خب منطق دیگه ای نداره! اینکه بهش میگم بگیر بخواب فردا کار داری و میگه: " نمیخوام ، میخوام پیش خانومم باشم! " بعد یهو اول بگی پس برو بخواب که بری سرکار و زودتر بیای پیش خانومت ، بعد واقعا یهو سگ بشی/ بشم! یعنی دقیقا همینجوری شروع شد و رگ عربم زد و شروع کردم دعوا! دعوا ها...! تصویرش رو نگاه میکردم که با چه سختی رگ بختیاریش رو کنترل میکنه تا دعوا نکنیم و من که گفتم اصن میخوابم گفت کجا؟! وایسا باهم! بعد دوباره گفت بگو...منم دوباره شروع کردم و هی حرفهای عصبانی کننده تر زدم و هی منتظر بودم اون عصبانی نگاهش بیاد توی کل صورتش و پووووف! نیامد...هی عص بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : چشمهایت, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

هی به من می گوید بهترین خصلتت مهربانی ست!و من شرمنده میشوم و شرمنده تر! همیشه حس میکنم می گوید بلکه خجالت بکشم و بلکه از خباثتم بکاهم، هی می گوید تو مهربانی و من میمیرم از شرمندگی خباثت هایم! امروز که از تلخ همچون چای سرد در مورد نیلوفر عزیزش خواندم ، دلم خواست بشوم نیلوفر...که واقعا مهربان باشم ، که واقعا مهر بشود خصلت اصلی ام! به نظر خودم، دائم التغییر خصلت اصلی ام است. البته هفته پیش ، قبل از آن روز نحس...دوستی توی کلینیک گفت لعیا همه خصوصیت های خوب و بدم رو توی برگه بنویس و بهم بگو. بعد هم متقابلا ازش همان را خواستم و توی برگه ی یادداشت کوچکی که دستم داد قشنگ ترین چیز دنیا نوشته شده بود! ی بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : جور,واقعی, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 39 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

این روزها ورد زبانم شده چه زندگی "مسخره" ست!حسین پیشنهاد داد با مخاطب آشنا حرف بزنم و فاطمه میگفت درد دوری ست و علاج پذیر.  و من بی وقفه فکر میکنم، چرا!؟ چرا حال من باید این باشد؟ چرا درد موضع ضربه را عوض کرده؟! بازی جدید ذهن و قلبم به کجا می رسد؟! این حس های عجیب و جدید از چیست؟! زندگی مسخره ست و هیچ وقت توی زندگی ام انقدر مطمین نبودم...مسخره ست چون فقط با بزرگ شدن می فهمی که قرار نیست چیزی خوب بشود! بزرگ تر که بشوی یک چیز را می فهمی ، زمان چیزی را حل نمی کند فقط آنقدر درد روی دردت میگذارد که فراموش کنی! مثل وقتی دلم درد میگیرد و با قدرت تمام ساعدم را گاز میگیرم تا درد دلم را فراموش کنم! زندگ بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3barunak9 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

از ظهر منتظر بودم ، ظهر دوباره نشد که بشود و دیگر تا غروب چیزی نگفتم...هی دل توی دلم نبود و ساکت بودم. دستم که به نوشتن پیام جدید میرفت عقلم نهیب می زد و ایست! پیام آمد " بالاخره به مامان گفتم...D :D: " "واااااو" دلم طاقت نیاورد ، سریعا تماس گرفتم و صدای خنده هایش گوشم را پر کرد! با یک حالت بین شادی و غم میپرسیدم خب بگو! باز میخندید و انگار حباب های محتوی شادی یکی یکی توی دلم میترکند. برایم از صحبت هایشان میگفت ، چطور گفته و چه شنیده و چه شده و نتیجه اینکه...از طرف مامان "مبارک باشه" (: قرار است خودشان به بابا بگویند و وای که چه حس ترسناکی و رمز ماشده "برنو را بده ((: " خلاصه اینکه داریم کم کم بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : برنو,مبارک,مساله,این,است, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

به طرز عجیبی تمام روزهای امتحان ریاضی زندگیم رو با دقتی عجیب یادمه!یادمه همیشه ساعت 5 بیدار میشدم و با استرس یک صبحونه کامل و با دقت برای خودم میذاشتم و با استرس بیشتر هی زل میزدم به لیولن چای و بقیه محتویات صبحونه که معمولا یا نیمرو بود یا املت. انگار اگر بهتر و مقوی تر صبحونه میخوردم حتماقبول میشدم، استزس آماده شدن و همه ی اینها تا لحظه ای که پام رو از خونه بیرون میذاشتم، درخت ها سبز کمرنگ و پر از حس شادی و طراوت و معمولا یک نسیم سرد! یک جوری که انگار میدونستی این هوای به این خوبی رو فقط مخصوص امتحانها گذاشتن و لاغیر! حالا ریاضی و ادبیاتش فرقی نداشت فقط اینکه تحت هیچ شرایطی جز امتحان آدم صبح بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : والا, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

امروز اولین مناظره ی زنده ی دوازدهمین دوره انتخاباته که تقریبا میشه اولین مناظره ای که قراره ببینم!88 درگیر بودم و کوچیک، 92 امتحان داشتم و امتحان و امتحان...ساختمان لعنتی که نمیتونستم از دستش نفس بکشم، تلویزیون دیدن اون هم برای حدود 4 الی 5 ساعت که بماند!! امسال هم...کلینیک و کار! اما همچنان اولین سالی ست که قراره ببینم و احتمالا قراره بفهمم و احتمال تقریبا صد در صد قراره حرص بخورم. فردا روز خوب دیگه ای ست و قراره مخاطب آشنا همراه با آبجی بیان مشهد که خب مسلما یک اتفاق خوبه (: شاید اگه یک مسایل استرس زا توی کلینیک نبود میتونستم خیلی خوشحال باشم. شاید اگه حالم صد در صدی خوب بود امروز می تونستم بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : اینک,اردیبهشت, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 39 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

بارونک

آه باران ، باران....قطره اش را گم کرد

×یک هندزفری خوب×

با توجه به اینکه دقیقا یک ماه دیگه به تولدم مونده، میشه لیست بدم برام وسیله های مورد نظرم رو بخرید؟!

 

جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ | ۱۰:۲۷ ق.ظ | لعیا | |

بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : ×یک,هندزفری,خوب×, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

مخاطب آشنا اومد و رفت و حدودا دو هفته ای هم از رفتنش میگذره...اومدنش با استرس و نگرانی زیادی همراه بود و واقعا اونقدر که دلم میخواست هیجان نداشتم، به خودش هم اینو گفتم و چقدر ناراحتم که ناراحتش کردم... روز اول به استرس گذشت، اولین دفعه ای که قرار بود سمیرا رو ببینم و اولین برخورد با خواهر شوهر ((: خیلی بهتر از چیزی بود که تصور میکردم.اما واقعا استرس نمیذاست به اندازه ی کافی خوش بگذره و سکوت عجیب مخاطب آشنا جو رو یکم سنگین و سخت میکرد... روز دوم که تنها بیرون رفتیم و یکم دیدمش...واقعا کمتر از چیزی که دلم میخواست و بالاخره همونجا حالم خوب شد؛ سنگینی و بی حسی و فلج روحی از بین رفت و ... . میخوام بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : عید,عید, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38

قراره این هفته بیاد

بعد از چند سال...قراره به فاصله ی دو ماه همدیگرو ببینیم...

دل تو دلم نیست...

بارونک...
ما را در سایت بارونک دنبال می کنید

برچسب : وقتی,میای,صدای,پات,همه,جاده,میاد, نویسنده : 3barunak9 بازدید : 33 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:38